ورود

عضویت



نگاهی به تئاتر «نفر تی تی» نوشته و کار جلال تهرانی

سرگردانی نشانه‌هایی که نیست
الهه خسروی یگانه
۱۹ شهریور ۱۳۸۱

جام جم

وقتی ترکیب «نفر تی تی» را می‌بینی و با اندکی تامل، از معنای آن یا حداقل کارکرد معنایی این حروف در کنار هم چیزی دستگیرت نمی‌شود، مجبور می‌شوی به سالن شماره ۲ تئاتر شهر بروی تا ببینی تئاتری با چنین نامی چگونه است، تا شاید حداقل دریابی که این نام چه کارکرد معنایی در دل اثر دارد و یا برآیند چه اتفاقی در متن است.

«نفر تی تی» جلال تهرانی چه در متن و چه در اجرا (مانند نامش)، هنجارشکن است و خبر و جسارت تهرانی در دست زدن به تجربه‌های تازه می‌دهد؛ تجربه‌هایی که می‌توانند با ادامه یافتن، رنگ و بوی سبکی خاص را پیدا کنند.

با این همه باید دید این نوآوری‌ها چگونه در کنار هم نشسته و جهان اثر را چگونه شکل داده‌اند.

تهرانی برای شکل دادن یک روایت نمایشی، دست روی موضوعی گذاشته است که جذابیت‌های خاصی دارد.

بویژه آن که او این کار را به بهانه صدمین سال تولد حسن مقدم انجام داده است.

قرار دادن شخصیت‌های نمایشنامه «جعفرخان از فرنگ برگشته» نوشته حسن مقدم در کنار یک فرعون مومیایی و خالق شخصیت‌ها، در نگاه اول و حتی در حد ایده بسیار جالب توجه است؛ اما این موضوع چگونه پرداخت شده است و چه نتیجه‌ای (منظور خدای ناکرده نتیجه محتوایی نیست) از آن گرفته می شود، پرسشی است که جواب آن را حتی در دل متن نیز نمی‌توان پیدا کرد.

روابط این شخصیت‌ها در دل متن بر این نکته صحه می‌گذارد که گویا شخصیت‌های یاد شده تنها در کنار هم جمع شده‌اند تا بهانه‌ای برای روایت پیدا شود و ادای دینی به حسن مقدم؛ وگرنه روی این شخصیت‌ها نه کاری صورت گرفته است که شکل و شمایل خاص چنین رویکردی را بیابند و نه کنش‌های شخصیت‌ها و به دنبال آن موقعیت‌هایی که شکل می‌گیرد، چیزی در خود دارد که این موضوع را از دام همان بهانه گفته شده برهاند.

تعویض حسن مقدم با اخناطون و فاصله گرفتن آنها از شخصیت‌های حقیقی‌شان نیز جز خندان تماشاگر یا وادار کردن او به لبخند زدن، چیز دیگری به ارمغان نمی‌آورد.

با این همه، رویکرد تهرانی به دیالوگ‌نویسی در این کار، قابل توجه است که ماحصل آن دیالوگ‌های شسته و رفته با کارکردها و جذابیت‌های شنیداری است؛ جذابیت‌هایی که طعم شنیدن آن را دو چندان می‌کند.

روایت اثر نیز منطق خاصی ندارد و البته این بی‌منطقی (که خود می‌تواند منطقی ویژه باشد) پیشنهاد قابل توجهی ارائه نمی‌کند؛ بلکه بیشتر به سردگمی مخاطب می‌افزاید.

به نظر می‌رسد بی‌منطقی حاکم بر اثر که هم در جنبه اجرایی و هم در متن آن نمود دارد، تنها ثمره‌اش برای مخاطب، خلق برخی لحظات زیباست که با پایان یافتن نمایش، پایان می‌یابند و هیچ بازخوردی در ذهن مخاطب ندارند. البته این بی‌منطقی گاهی اوقات نیز تماشاگر را دچار سردگمی می‌کند و او را در میان شخصیت‌ها و موقعیت‌هایی تنها می‌گذارد که معلوم نیست معلول چه علتی هستند.

کاش حداقل این تلاش‌ها، مخاطب را به سمت پرسیدن «چرایی» کار و درگیری‌اش با اثر برای یافتن دلیل این «چرایی» می‌برد، نه این که او را وارد فضایی کند که همه چیز در آن سرگردان است البته این سرگردانی هم از جنس سرگردانی نشانه‌ها نیست که مخاطب را به سمت تاویل کردن متن می‌برد و به او فرصتی می‌دهد تا از زاویه‌ای تازه نشانه‌ها را تماشا کند بلکه این سرگردانی به دلیل نبود نشانه‌هاست؛ یعنی اصلا نشانه معنایی در این اثر وجود ندارد که بخواهیم آن را تاویل کنیم؛ هر شخصیتی می‌آید حرف خودش را می‌زند و ... اما همان‌طور که گفته شد، این اثر نشان می‌دهد که تهرانی جستجوگر است و می‌خواهد دست به تجربه‌های تازه بزند، که این خود جای تقدیر دارد؛ چرا که به هر حال هر تجربه‌ای، پله‌ای است برای حرکت. نکات درخشانی که در این متن دیده می‌شود، نظیر این که «جعفرخان» شخصیت نمایشنامه حسن مقدم دنبال نویسنده خود می‌گردد تا سرنوشتش را عوض کند، نکته درخشانی است که می‌توان آن را با پرداختی جدی‌تر، درخشان‌تر هم کرد.

در بعد اجرایی اثر نیز شاهد همان بی‌منطقی حاکم بر متن هستیم و گویا اجرا نیز بی‌منطقی متن را عینیت بخشیده و آن را دو چندان کرده است. یکدست شدن رنگ لباس‌ها با نوع صحنه‌آرایی کار، دلیل خاصی ندارد؛ همان طور که جنس بازی‌ها با طراحی میزانس‌ها ربطی به هم ندارند.

دیدگاه‌ها (0)

هیچ دیدگاهی وجود ندارد

دیدگاه خود را اضافه کنید.

  1. ارسال دیدگاه‌ بعنوان یک مهمان
    ثبت‌نام یا ورود به حساب کاربری.
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید