«جنگل و دریا» به ما یادآور می شود که جنگ یک پدیده ی عمیقاً محلی است
بعد از همکاری موفقیت آمیز در «شمارش و شکاف»، اِس شاکیتیداران و ایمون فِلَک نمایش مسحورکننده ی دیگری خلق کرده اند که به جنگ و اثرات آن می پردازد
سریلانکا بین سال های ۱۹۸۳ و ۲۰۰۹ به خاطر تقلای قوم تامیل برای رسیدن به استقلال در شمال و شرق کشور، درگیر جنگ داخلی بود و این جنگ تبعیض دولت سریلانکا در قبال قوم تامیل را در پی داشت. «جنگل و دریا» روایت زندگی اعضای یک خانواده ی تامیل از زمان جدایی شان در جریان بمب گذاری کلیساها در سال ۱۹۹۵ تا پایان جنگ در سال ۲۰۰۹ است. این نمایش که در سیدنی استرالیا روی صحنه رفته، به ما یادآوری می کند که جنگ هیچوقت فقط در مورد سیاست های ملی گرایانه نیست. بلکه عمیقاً محلی است و روابط انسانی را شامل می شود که می توانند مرزهای سیاسی را به چالش بکشند.
کف چرخان صحنه نماد آوارگی مدام قوم تامیل است که ۲۶ سال ادامه داشت و موسیقی ارائه شده توسط ایندو بالاچاندارن و آرجونان پوویدران تماشاگران را در دنیایی متغیر و سرشار از فقدان و بقا فرو می برد.
آشوب جنگ
در نهم جولای ۱۹۹۵ و بعد از عدم توافق دولت و ببرهای آزادی خواه ایلم تامیل، دولت سریلانکا کلیسای سن پیتر در ناوالی را بمباران کرد. این در حالی است که درست چند روز قبل از آن، دولت از مردم خواسته بود در کلیساها و معابد پناه بگیرند. صحنه های آغازین «جنگل و دریا» این لحظه ی ناگوار را نشان می دهد.
بعد از بمباران، پدر سیوا (پراکاش بلاوادی) و دخترش لاکشمی (اِما هاروی) در سیدنی پناهنده می شوند، پسرش آهیلان (بیمان ویمالاراتنه) به ببرهای تامیل می پیوندد و همسرش گوری (آنانداوالی) و دو دختر دیگرش آبی (کالیسواری سرینیواسان) و مادو (نادی کامالاویرا) در منطقه ی جنگی می مانند. گوری در سوگ جدایی از خانواده اش، تصمیم می گیرد چشمانش را ببندد و تا زمانی که تمام فرزندانش در کنارش نباشند، از سرزمین مادری اش خارج نشود.
این نمایش، تجربیات متنوع جنگ را به ما نشان می دهد، از جنگجویان آزادی خواه گرفته تا غیرنظامیان و پناهندگان. و نشان می دهد که نجات یافتگان جنگ چیزی فراتر از آسیب هایی هستند که با خودشان حمل می کنند.
در یکی از صحنه های کمدی این نمایش، لاکشمی که تنها فرزندی است که با پدرش از سریلانکا گریخته، در شام فارغ التحصیلی اش به پدر می گوید که همجنسگراست. واکنش پدر به بی دین و همجنسگرا بودن دخترش، تنش های بین نسل ها را به شکلی ساده و طنزآمیز نشان می دهد.
صداقت پس از جنگ
در پرده ی آخر، گوری بعد از دوباره پیوستن به اعضای خانواده اش، سرانجام چشم بندش را باز می کند. ارادهی او برای پیدا کردن فرزندانش، مبارزه ی درونی انسان ها برای زنده نگه داشتن امید و مقاومت در طول جنگ را نشان می دهد. رقص او پایانی مناسب برای این داستان و ستایشی برای تئاتر به عنوان وسیله ای خلاقانه برای روایت کردن جنگ است. گوری نماینده ی مبارزات مادران تامیل است که حاضر به صلح نیستند مگر زمانی که عدالت برای خون ریخته شده ی فرزندانشان اعمال شود.
تاریخ بعد از جنگ همیشه محل بحث است، به ویژه در مورد تامیل ها که تلفات شان از حد بیرون است. «جنگل و دریا» یکی از داستان هایی است که به ما یادآوری می کند هنوز هم صدها پناهجوی تامیل در استرالیا هستند که هرکدام داستان خودشان را دارند.
منبع: The Theater Times