این یادداشت در ماهنامهی نمایش، شمارهی ۲۱۳، خردادماه ۱۳۹۶ چاپ شده است.
قصه اى غریب از غربت انسان معاصر
نقدنمایش «سونات پاییزى» نویسنده و کارگردان: جلال تهرانى
مسعود موسوی
سونات پاییزى داستان تنهایى انسان امروزى در گردابى از معضلات روحى و روانىست، سونات پاییزى داستان درگیرى نسلهاست؛ سونات پاییزى چالشىست بین زندگى شخصى و هنرى یک هنرمند بهعنوان نمادى از نسلى فرهنگساز و متعهد به جامعهى خویش؛ سونات پاییزى نشانگرىست بر عدم وجود روابط صحیح و واقعى در بین اعضاء یک خانواده بهعنوان شاخصترین تشکل انسانى؛ سونات پاییزى برملاکنندهى تأثیر غیرقابل انکار گذشتهى انسانها در شرایط حال آنهاست؛ سونات پاییزى تصویرىست از انفجار بغض فرو خوردهاى که از حنجرهى مادر و دخترى نمادین بیرون مىزند و... سونات پاییزى شاهکارىست از اینگرید برگمان در نقش نویسنده که بهتازگى اجراى صحنهاى آن را توسط جلال تهرانى در کسوت کارگردان در سالن استاد سمندریان شاهد بوده و هستیم.... شارلوت مادرىست که براى رسیدن به اشتهار، محبوبیت و عشق به موسیقى، از شوهر و دو دخترش دست کشیده، آنها را به حال خود واگذاشته و حال پس از سالیان سال بهظاهر موفق و خوشبخت، اما در واقع منزوى و عاجز به دیدار دختر بزرگ خود (ایوا) شتافته تا بتواند هویتى جدید براى خود بهدست آورده و به آرامش برسد. ایوا دخترىست که او نیز دستى در موسیقى داشته و آرمانهایى را در ذهن خود پرورانده بوده که بهصورت اجبار و در اثر مهاجرت و تصمیم مادرش، بهیکباره خود را زیر بار مسئولیت نگهدارى پدر مریض و خواهر معلولش یافته است. او به ناچار از همهى آرزوهاى طلایى خود چشم پوشیده و حال با داشتن زخمى چرکین و عفونى از مادر در مقابل او قرار گرفته است و تقابل این دو و رفت و برگشتى تناوبى در گذشته و حال، در فضایى بمباران شده از کلمات و جملات، بستر دراماتیک نمایش سونات پاییزى را شکل مىدهد. درگیرى و عدم وجود ارتباطات سالم انسانى و احساسى بین دو نسل نمادین نمایشنامهى سونات پاییزى آنجا تأثیر خود را نشان داده و تراژیک مىشود که بدانیم خود اینگرید برگمان نیز بهنوعى از معضل اصلى نمایشنامه در زندگى واقعىاش صدمه دیده و مىتوان گفت که این نمایشنامه حدیث نفس شخصى خود او نیز هست و وى با الگوپذیرى از زندگى خود در قالبى دراماتیک، تلاش کرده تا بهاصطلاح تلنگرى به جوامع انسانى زده و از تکرار فاجعههاى مشابه و غیر قابل علاج در بین خانوادهها بهعنوان مستحکمترین و مهمترین تشکل انسانى جلوگیرى کند. اینگرید برگمان در طى زندگى واقعى نیز همانند شخصیت اصلى نمایش خود با ارجح دانستن و درگیر شدن با مسائل هنرى در بخش موسیقى، باعث شرایطى مىشود که از زندگى واقعى خود فاصله مىگیرد و حال در سونات پاییزى با استفاده از خلق شخصیتهاى شارلوت (مادر) و ایوا (دختر) خود را نیز بهنوعى به محاکمه مىکشد. وى در کنار تمامى چالشهاى نمایشى، این سؤال را مطرح مىکند که درحالىکه هنر بخش مهمى از زندگى بوده، مکملى عالى براى آن بهشمار رفته و باید زمینهى آرامش و آسایش بیشتر انسانها را فراهم کند چرا به ضد خود تبدیل شده و زمینهساز جدایى و تنفر اعضاء یک خانواده شده است؟ خانوادهاى ُعد جهانى که بهصورت سمبلیک، جامعهى مورد نظر نویسنده را در بعد جهانی نشان مىدهند. اینگرید برگمان که شناختى بسیار علمى و کاربردى از مسائل و مباحث روانشناختى در زمینهى رفتار آدمى دارد با تسلط کامل تأثیر منفى اینگونه هنر را با قالبى دراماتیک در متن سونات پاییزى مطرح کرده و گام به گام و مرحله به مرحله به رازگشایى و عقدهگشایى شخصیتهاى خود دست مىزند. عقدههایى که در طى سالیان سال جدایى و دورى شخصیتهاى نمایشىاش از یکدیگر شکل گرفتهاند و سرانجام در پایان نمایش بدون آنکه مشکلات هیچکدام از شخصیتهاى اصلى حل شده باشد این تماشاگران اجراهستند که با نوعى همزادپندارى در زندگى شخصى و اجتماعى خود با موضوعات مطروحه در نمایش، دست به قضاوت خواهند زد و به نفع یا ضرر یکى از دو شخصیت اصلى رأى صادر خواهند کرد. رأیى که ممکن است هیچگاه از زبان مخاطبین نمایش شنیده نشده و مطرح نشود. جدا از مسائل فوق، نگاهى به فیلم سونات پاییزى نشان مىدهد که اینگمار برگمان در نقش کارگردان، بازیگرانش را در این فیلم با آگاهى کامل و بهعمد در روزمرهترین شکل زندگى آنها قرارداده و مطرح مىکند تا به این وسیله ارتباط بین مخاطب و موضوعات مطروحه توسط شخصیتهاى فیلمش، به سادهترین و بکرترین شکل برقرار شود. آنها با حفظ یک ریتم گویشى از ابتدا تا انتهاى فیلم و بدون هیچ مبالغهاى در کادر انتخابى توسط کارگردان قرار مىگیرند. زوایاى دوربینى که بر اساس اهمیت دیالوگ شخصیتها و دورى و نزدیکى بیرونى و درونى احساسى و رفتارى آنها شکل مىگیرد. مواردى که در اجراى جلال تهرانى در سمت کارگردان نیز در کار با بازیگرانش از متن سونات پاییزى مشاهده کرده و مىبینیم. گلچهره سجادیه و بهاره رهنما بهعنوان بازیگران نقشهاى شارلوت و ایوا از ابتداى نمایش در یک طراحى صحنهى مینىمالیستى و تا حدودى هدفمند قرار مىگیرند تا مفاهیم مورد نظر کارگردان را از اجراى نمایشنامهى فوق به تماشاگران انتقال دهند. اجرا در صحنهاى دو سویه شکل مىگیرد، صحنهاى که دو طرف آن را دو پیانوى چوبى نمادین تشکیل مىدهد و خط فاصله بین دو پیانو پارچهاى است به رنگ مشکى که سمبل و نمادى است از فضاى تیره و تار که بین مادر و دختر در جریان است. دو پیانو بهعنوان نمادى از موسیقى هستند که باعث جدایى و دور افتادگى آنها از یکدیگر و بروز مشکلات اجتماعى و روانى در سرنوشت آنها پس از مهاجرت بهاصطلاح هنرى مادر شده است. اما دو سویه بودن اجرا علىرغم برخى نکات مثبت، مشکلاتى را از لحاظ زاویهى دید تماشاگر متوجه اجرا کرده است. به این معنا که در بسیارى از لحظات اجرا یا تماشاگر مانند دیدن یک مسابقهى تنیس باید سر خود را مدام به سمت چپ و راست حرکت دهد و یا اینکه از دیدن بخشى از بازى و احساس یکى از شخصیتها که در قسمت دیگر سالن و دور از وى قرار گرفته چشمپوشى کرده و فقط بازى بازیگر نزدیک به خود را دنبال کند که منطقى نشان نمىدهد. طراحى بسیار ساده لباس بازیگران هرچند بنا به گفته کارگردان نمایش، نشانهاى از لباس تمرین بازیگرى است، اما انتخاب رنگ مشکى براى آنها و دور بودن لباسها از هرگونه تجملات تزئینى مىتواند یک طراحى بسیار منطقى را نشان داده و بیانگر این مسئله باشد که آنها در شرایطى صادقانه و در فضایى تیره و تار در برابر یکدیگر قرار گرفتهاند، هرچند که مادر گاهى از خوشبخت بودن کاذب خود دم مىزند و دختر هم بهظاهر از دیدار مادر خوشحال است و شاهدش لبخند تصنعى است که در برخى لحظات بر لب دارد... انتخاب ریتم اجرایى و شیوهى دیالوگگویى این شخصیتها در طى نمایش نیز بهعمد بوده که حاکى از هزاران جملهى ناگفتهاى دارد که دو طرف طى سالیان متمادى بر زبانشان جارى نشده و حال در زمان بسیار محدود و چند ساعتهى ملاقات با هم قرار است عقدههاى سالیان سال، گفته و بازگشایى کنند که این نوع دیالوگگویى نیز تا حدودى قابل قبول نشان مىدهد و در این میان از اصلىترین نکات مثبت اجرا باید به بازى بازیگران اشاره کرد که جهت رسیدن به این سطح از اجرا از متنى شناخته شده و پیچیده در گفتار و میزانسن درونى، تلاشى دوچندان داشتهاند که البته بهاره رهنما مسلطتر نشان مىدهد. هر چند که نباید از بازى گلچهره سجادیه نیز غافل ماند که پس از مدتى دورى از صحنه موفق شده است تا حدود زیادى از پس ابعاد بیانى و حسى نقش شارلوت برآید، اما باید در همین جا بر این نکته تأکید کرد که هر دو بازیگر در راستاى ایجاد فرمها و ایستهاى دراماتیک نسبت به بیان دیالوگها و بازى احساسى کمى ناپخته نشان مىدهند که این امر در لحظاتى از اجرا از کیفیت بازى آنها کمى مىکاهد. مکث مدام بازیگران در زمان گفتن کلمهى آخر هرجمله در تمامى طول نمایش، هر چند ممکن است تلاشى در جهت رفع یکنواختى در گفتار دیالوگها و تأکید بر افعال تلقى شود، اما منطقى نشان نداده و کمکم تأثیرى منفى را متوجه مفاهیم دیالوگى و باورپذیرى بازى مىکند. همچنین دلایل فرمهاى ایستایى که در لحظاتى از نمایش بازیگران در آن قرار مىگیرند سؤال برانگیز بوده و مخاطب براى خلق و نحوه اجراى بسیارى از آنها منطقى اجرایى و معنایى نمىیابد و بالاخره اینکه موسیقى اجرا نیز از دیگر نکات مثبت نمایش جلال تهرانى بود که با محور قرار دادن ساز پیانو با الهام از متن نمایش، لحظات مناسبى را در اجرا براى تماشاگران رقم مىزند. بد نیست در همین جا نیز اشاره شود کمکردن شخصیتهاى نمایشنامه در اجرا و محدود شدن نمایش به دو شخصیت نیز نه تنها از کیفیت اجرا نکاسته، بلکه در زمینهى کارگردانى مثبت نشان داده و ارزیابى مىشود. در پایان ً براساس یک نظریه مىتوان به این مسئله اشاره کرد این مکتوب و صرفا که اى کاش کارگردان نمایش، بازخورد نحوه میزانسنبندى کل نمایش و همچنین شیوه بیان دیالوگها را از زاویهى نگاه مخاطب مورد بررسى قرار مىداد و با جمعبندى نظریات آنها در بیرون از سالن اجرا، با ایجاد تنوع بیشترى در خلق تصاویر بصرى و بیان دیالوگها، البته بر اساس ً زیادى از مفهوم و معناى نمایش، بسترى را فراهم مىآورد که تعداد نسبتا تماشاگران از اجراى فوق بهدلیل یکنواختىهاى تصویرى و گویشى خسته نمىشدند، مسئلهاى که بازخورد منفى آن را در موقع خروج تماشاگران از سالن مىتوان دید و حس کرد. در پایان بار دیگر به عوامل اجرایى نمایش بهخاطر توجه به بعد کیفى تئاتر خسته نباشید گفته و امیدوارم شاهد اجراهاى کیفى نمایشهاى بیشترى در کشور و بهخصوص پایتخت باشیم. مسئلهاى که اگر به آن دقت نشود تئاتر اصیل ما را از درون بیش از پیش تهى و نابود خواهد کرد.
مجله نمایش شماره ۲۱۸