ورود

عضویت



- حاشیه - تئاتر - گفت‌وگوی «احسان فلاحت‌پیشه» با «قطب‌الدین صادقی» درباره‌ی تئاتر «مخزن» اثر «جلال تهرانی» - ۱۳۹۰.۱۱ -

رسانه: گفت‌و‌گو

  


طی اجرای مخزن در سال ۱۳۹۰، مجموعه گفت و گوهایی توسط احسان فلاحت‌پیشه با مهمان ویژه این اجرا انجام گرفته است. در اینجا قسمت اول این گفت و گو که با قطب‌الدین صادقی است را می‌توانید مطالعه کنید.

  

چکیده گفتگوی چند تن از مهمانان ویژه نمایش مخزن با دوربین پشت صحنه – قسمت اول

گفتگو با استاد قطب الدین صادقی

-استاد صادقی: آن روی کار جلال تهرانی، روی آبسورد غربی است که من می‌بینم. یک کار دیگر هم از جلال دیده‌ام: «تک‌سلولی‌ها»، آن دو نفر که یکی فیلسوف و یکی یک مرد عادی، همان ولادیمیر و استراگون بودند. به نظر من الگوی دراماتیکی که مد نظرش است تا حدود بسیار زیادی تحت تاثیر «ژان ژنه» است. آنچه که از جهان مطرودین و جنایتکاران و بزهکاران است. منتها این جهان را به یک شکل کاملا شاعرانه، آیینی می‌کند. حالت ریتوال به آن می‌دهد. کاری که جلال تهرانی کرده همین بزهکاری و جهان بزهکاری است. منتها با یک استرلیزاسیونی در تراش‌دادن بازی‌ها و در کم‌تر حسی کردنِ نقش‌ها و دکورِ ذهنی، اجرا [را] آبستره کرده است. از آن ضمختیِ رئالیستیِ این جهانِ بزهکاری درآورده است. در بعضی جاها خوب و موفق است و بعضی جاها نه. مثلا آن زن که روی چهارپایه‌ها حرکت می‌کند. من اصلا نفهمیدم یعنی چه؟ یعنی ارتباط ارگانیک که از نظر فضایی و شکل و محتوایی که باید در آن ندیدم. اصلا اگر بخواهیم این جهانِ خیلی زمختِ بزهکاران و جهانِ طبقاتِ بسیار تبهکار و بیرحم را با یک تصویر با تاثیر برسانیم، باید تاثیر منفی‌ای بگذاریم. اینجا به نظرم خیلی این تاثیر به وجود نیامد. به شکل یک معنای آیینی و رابطه‌ی انسان درنیامد. چون «ژان ژنه» تجربیات خودش را با ارتباط آیینی این نوع جهان تصویر می‌کشد؛ اینجا فکر نمی‌کنم برای جلال تهرانی شخصا تجربه شده باشد. فقط در جهانش زندگی کرده. به نظر من یک شکاف است.

-احسان فلاحت پیشه: یعنی واقعا فکر می‌کنید یک جریان تبهکاری اتفاق می‌افتد؟

-استاد صادقی: شخصیت‌های این نمایش همگی آدم‌هایی هستند که از قاچاق، هروئین و بنزین صحبت می‌کنند. اما نمایش به شکل آبستره قصد دارد تمامِ این ابعاد رئالیستی را پاک کند و به صورت تجردی و بیشتر زیبایی‌شناسانه برسد.

-احسان فلاحت پیشه: فضای ابزوردی که معتقدید آقای تهرانی متاثر از آن است؛ پیشینه تاریخی دارد؟

-استاد صادقی: ضرورت تاریخی؛ ضرورت روانشناسی خودِ نویسنده و یا فضایی که از آن الهام گرفته است؛ و ضرورت‌های فرهنگی-تاریخیِ بعد از دوران جنگ، پشت آن است. که اندکی با فرهنگ ما هم‌خوانی ندارد. مثلا به نظر من شکلی را الگو قرار داده است که خیلی با فرهنگ ما چفت و بست ندارد. دیالوگ‌های کوتاه و تکرار آن‌ها از ویژگی‌های تئاتر آبسورد است. نمایش یک نوع درام‌نویسی است که به جای آن که موضوع را پیچیده کند بعضی وقت‌ها اطلاعات آنقدر زیاد بوده است که باعث خستگی ذهن می‌شود. به نظرم کمی شبیه کلفت‌های «ژان ژنه» است که در آن دو کلفت می‌خواستند خانم‌شان را بکشند. با این تفاوت که موضوع را به یک اثر جامعه‌شناسانه تبدیل نمی‌کند؛ بلکه بیشتر یک اثر فلسفی است که بر رابطه‌ی انسان با جهان تاکید دارد. اما فکر می‌کنم تجربیات فلسفی اروپا را نسل امروز ندارد.

-احسان فلاحت پیشه: رابطه‌ی بچه‌ها با پدرشان به لحاظ اتفاق، دغدغه‌ها، حضور نمادین این اسطوره‌های نمادین و آیینی چهارپایه‌ها...

-استاد صادقی: خیلی چفت نمی‌شوند با هم. وقتی می‌خواهیم ضد زیبایی‌شناسی حرکت کنیم باید یک منطق بدان بدهیم. مثلا اضافه‌کردن منطقیِ عنصرِ زمان در کوبیسم. به نظرم با توجه به حساسیت‌های ظریف اجرایی جلال تهرانی و علاقه‌ی وی به تئاتر، توفیق او در نزدیک‌کردن فضای کارش به فضای جامعه و فرهنگ ما کمتر است.

-احسان فلاحت پیشه: شما چون ژان ژنه را مثال زدید؛ مثلا بالکنی که ژنه در کارش دارد و حالا این فضای مخزن هست شکلش عوض می‌شود؛ آیا واقعا این اتفاق تبهکاریست؟ و این نمی‌تواند جور دیگری باشد؟

-استاد صادقی: من ندیدم این اتفاق را. روحش منتقل نشده. روح آثار ژان ژنه را می‌فهمم. مطالعه کردم. فرانسه بودم. از نزدیک ترجمه کردم. اجراهای متعددی از فرانسه دیدم. یک چیزی دارد. مثل روح یک موسیقی ایرانی که نمی‌توان فرنگی اجرایش کرد. یا روح مینیاتور یا معماری ایرانی. یک مثال می‌زنم که ممکن است جالب باشد. بزرگترین نویسنده‌ی فرانسه در قرن بیستم پرکلورله، یک آدم کاملا مذهبی که راجع به مسیحیت می‌نویسد ولی یک روحی در آثارش هست که به شدت فرانسوی است. هیچ نویسنده‌ای نتوانسته به پایش برسد. فقط مذهبی و اخلاقی می‌نویسد. اشاره به مریم، کفش‌های ساتن و...

-احسان فلاحت پیشه: فارغ از همه‌ی این ماجراها و ابزارهای جلال تهرانی مستقلا چه اتفاقی می‌افتد؟

-استاد صادقی: یک چیزی که برایم جالب است این است که اشکالی ندارد هر نویسنده‌ای در ابتدای هنرورزی از آغاز به عنوان یک چراغ راهنما، یک الگویی را قرار می‌دهد، ولی اگر این الگو باید درگذرد. و جلال تهرانی خیلی نویسنده‌ی با استعدادی‌ست ولی به نظر من هنوز به یک چیز شخصی نرسیده است. الگوها را هنوز کنار نگذاشته و هنوزم رد چسب‌هایی که از آن الگو گرفته دیده می‌شود. اشکال ندارد ولی بعد از تسلط باید کم‌کم به یک زبان مستقل برسد. بیان مستقل. فضای مخزن فضای ایران نیست. باید کاری بکند. منظورم گیوه و قالیچه نیست که در صحنه بگذارد. به یک اتمسفر، یک جو و فضای ایرانی برسد. خودش ایرانی‌ست، مال اینجاست. برای فرانسوی‌ها که نمی‌نویسد. به نظرم کم‌کم باید از این حالت ترانزیت گذر کند و برسد به زبان مسلط‌تر.

دیدگاه‌ها (0)

هیچ دیدگاهی وجود ندارد

دیدگاه خود را اضافه کنید.

  1. ارسال دیدگاه‌ بعنوان یک مهمان
    ثبت‌نام یا ورود به حساب کاربری.
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید